آنقدر دوستت دارم که یادم نمی آید از کجا شروع شد داستان ما نه شروع دارد و نه پایان تو یکهو پایت را همان جایی گذاشتی که باید میگذاشتی دیگر هم از من نپرس تا کی دوستم داری برای دوست داشتن های من هیچ پایانی وجود ندارد دوستت دارم مثل گم شدن در نقاشى هاى لوور مثل پرسه در پاريس مثل شانزِليزه تو فقط هر از گاهى وطنم باش من تا هميشه دوستت خواهم داشت از تمام تعلقات جهان از بوی نم باران بهاری از ردپاهای برفی زمستان از قهوه های تلخ پاییز من از میان اینهمه عشق تو رادوست تر دارم هر لحظه که به نیمهشب نزدیکتر میشوم جنون، در قلب و سرم بیشتر و بیشتر میشود چیست راز نیمهشب که دل را خون میکند و عقل را مجنون دلتنگی همین نیمههای شب است که بیچارهام میکند و بعد هزیان و هزیان و هزیان دنیا قرار نیست دیگه مثل ما داشته باشه هیچکس قرار نیست مثل من عاشقت باشه هیچکس قرار نیست جوری که من نگات میکنم نگات کنه هیچکس قرار نیست جوری که من دوستت دارم دوستت داشته باشه هیچکس نمیتونه مثل تو منو دیوونه خودش کنه
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,
|